معنی جنس بعضی ظروف

حل جدول

جنس بعضی ظروف

تفلون، نسوز، چدن

لغت نامه دهخدا

ظروف

ظروف. [ظُ] (ع اِ) ج ِ ظَرف: و چندان نثارها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت. (تاریخ بیهقی).|| (ص، اِ) ج ِ ظریف. رجوع به ظریف شود.


بعضی

بعضی. [ب َ] (ضمیر مبهم) چند و چندی. قدری و چندان. (ناظم الاطباء). در لفظ بعضی یای تحتانی برای وحدت است و اگر وحدت منظور نباشد آوردن یاء درست نیست. (غیاث ذیل بعض) (آنندراج ذیل بعض). پاره ای از چیزی. مقداری. برخی. لختی. گروهی. بخشی. قسمتی: و ابنیت، شهری است بر مشرق صقلاب و بعضی بروسیان مانند. (حدود العالم). بعضی تقرب را از دل و بعضی از بیم. (تاریخ بیهقی). سبکتکین، تاش سپهسالارش رابر میمنه بداشت و بعضی لشکر سلطانی و ساقه ٔ قوی بگماشت هر دو طرف را. (تاریخ بیهقی). و آن لازم است بر گردن من و پیوسته است بعضی به بعضی. (تاریخ بیهقی).
سراپای بعضی و بعضی گیاکن
چو اندر مغاک چغندر چغندر.
عمعق.
- بعضی از، قسمتی از: بعضی از اراضی، قسمتی از اراضی. (ناظم الاطباء): و میان اسبیجاب و لب رود گیاخوار همه ٔ اسبیجاب است و بعضی از چاچ. (حدود العالم). مشرق خرخیز ناحیت چین است... و جنوب وی حدود تغزغز است و بعضی از خلخ. (حدود العالم). و ایشان رایکی خشک رود است که اندر وی بعضی از سال آب رود و بیشتر آبشان از چاهها و دولابهاست. (حدود العالم). از ملک من بیرون است و تصدق است بر مسکینان در راه خدا و مردم است بر من آنکه برگردد همه آن یا بعضی از آن بملکیت من. (تاریخ بیهقی). هیچکس بمردم از ذات او نزدیکتر نیست چون بعضی از آن معلول شود بداروها علاج پذیرد. (کلیله و دمنه). وقت است که... بعضی از معایب رأی... تو برشمرم. (کلیله و دمنه).
- بعضی از مردم، گروهی از مردم: گفت شنودم، اما اظهار آن ممکن نیست که بعضی از نزدیکان تو در کتمان آن مرا وصایت کرده است. (کلیله چ مینوی ص 130). میان بعضی از ترکان امین الملک و اعظم ملک بر سر اسبی دعوی افتاد آن ترک اعظم ملک را بتازیانه بزد. (ترجمه ٔ سیرت جلال الدین چ مینوی ص 107 از حاشیه ٔ 14 کلیله چ مینوی ص 130).
- بعضی اوقات، گاهی. (ناظم الاطباء).
- بعضی دون بعضی، نه همه و یک قسمت. (ناظم الاطباء).
- بعضی کارها، پاره ای از کارها و یا یک کاری. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

ظروف

ظرف
* ظروف مرتبطه: (فیزیک) ظروفی که ‌توسط مجرایی به ‌همدیگر متصل باشند به‌طوری‌که هرگاه در یکی از آن‌ها مایعی بریزند به ‌ظرف‌های دیگر هم داخل شود و در همۀ آن‌ها به یک‌ سطح افقی قرار گیرد،

ظریف


بعضی

پاره‌ای از چیزی،
[قدیمی] یک‌نفر، یکی،

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

ظروف

(~.) [ع.] (اِ.) جِ ظرف، آوندها.

(ظُ) [ع.] (ص. اِ.) جِ ظریف.

فارسی به عربی

ظروف

ادات


بعضی

بعض

فرهنگ فارسی هوشیار

ظروف

جمع ظرف


بعضی

چندی‎^ قدری، چندان، مقداری، برخی، لختی، قسمتی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بعضی

برخی، پاره ای

کلمات بیگانه به فارسی

بعضی

برخی

معادل ابجد

جنس بعضی ظروف

2181

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری